این یکی قصه هم گذشت
کلاغه هیچ جا نرسید
روی درختی که نبود
یه لونه با نوکس کشید
رو سردر لونش نوشت:
دیگه سفر نمی کنم
با فکر پیدا کردنت
روزامو سر نمی کنم
دیگه نمیخوام که بگن
کلاغه به خونش نرسید
دیگه نمیرم پی تو
بذار بگن اینم پرید!!
تو لونه ی خستگیاش
کنار یه شاخه نشست
پنجره های چشمشو
روبه در ترانه بست
این یکی قصه هم گذشت
بالا.....پایین
بالا....پایین
مرده کلاغ قصه مون
مثل همیشه رد بشین!
نظرات شما عزیزان:
|